دلتنگم

نه دلتنگ تــــــو

دلتنگ این که یه روزی هوامو داشتی

دلتنگ اینکه هر لحظه به یادم بودی

دلتنگ هر دقیقه شنیدن صدات

دلتنگ تا صب بیدار موندنت فقط بخاطر اینکه من دلم گرفته

دلتنگ اینکه اسممو سوالی صدا کنی

دیدی؟؟

من که دلتنگ تو نیستم

که آن هم " لاشــــــــــــی " از آب در آمد 

چقدر این دوست‌داشتن‌های بی‌دلیل 

… خوب است 

مثل همین باران بی‌سوال 

که هی می‌بارد …. 

که هی اتفاقا آرام و 

شمرده 
شمرده 

می‌بارد….

همه ی چیزهای از دست رفته

 
یک روز برمیگردند؛ 

اما درست وقتی که یاد میگیریم 

چطور بدون آنها زندگی کنیم . . . 

 توباشی

من
قدم به قدم فدایت می شوم 
تو باشی 
از لحظه های دلتنگی جلو می زنم 
به تمام درهای بسته دهن کجی می کنم 
به بن بست ها 
به خیابان هایی همه با یک نام … 
دوست دارم تو باشی و من 
نشانی ها را گم کنم 
راه خانه را هم ندانم 
تا همه بفهمند 
برای من کم حواس 
خانه آن جاست که تو باشی و من 
قدم به قدم فدایت شوم