تاريخ : جمعه 30 خرداد 1393برچسب:من, | 13:12 | نویسنده : alireza

 

 

 من پذیرفتم که عشق افسانه است

این دل و درد آشنا دیوانه است
میروم شاید فراموشت کنم
با فراموشی هم اغوشت کنم
می روم از رفتن من شاد باش
از عذاب دیدنم ازادباش
گر چه تو تنها تر از ما می روی
ارزو دارم ولی عاشق شوی
ارزو دارم بفهمی درد را
تلخی برخوردهای سرد را



تاريخ : جمعه 30 خرداد 1393برچسب:گفتم, | 13:5 | نویسنده : alireza

 

 

گفتم نرو پرپر میشم
 

 

 

 

گفتی: میخوام رها باشم  

 

گفتم: آخه عاشق شدم 

 

 

گفتی:میخوام تنها باشم  

 

 

گفتم: دلم  

 

گفتی: بسوز 

 

گفتی: یه عمری باز هنوز 

 

 

گفتم: پس عمرم چی میشه  

 

گفتی: هدر شد شب و روز 

 

 

گفتم: آخه داغون میشم  

 

 

گفتی: به من خوش میگذره 

 

گفتم: بیا چشمام تویی 

 

 

گفتی: آخر کی میخره  

 

گفتم: منو جنس میبینی؟ 

 

 

گفتی: آره بی قیمتی  

 

گفتم: یه روز کسی بودم 

 

 

با من نکن بی حرمتی 

 

 

گفتم: صدام میمیره باز  

 

 

گفتی: با درد بسوز بساز  

 

گفتم : حالا که پیر شدم 

 

 

گفتی: که از تو سیر شدم 

 

 

گفتم: تمنا میکنم

 

 

گفتی: میخوام خردت کنم  

 

 

گفتم: بیا بشکن تنو 

 

 

گفتی: فراموش کن منو

 


تاريخ : جمعه 30 خرداد 1393برچسب:گرفته دلم!!!, | 13:0 | نویسنده : alireza

 


 گرفته دلم ، کجایی که آرامم کنی ، کجایی که این غم یخ زده را در دلم آب کنی

گرفته دلم ، کجایی که به درد دلهایم گوش کنی ، کجایی که مرا با بوسه هایت گرم کنی...
نیستی و من در حسرت این لحظه ها نشسته ام ، نیستی و من بیشتر از همیشه خسته ام
 در لا به لای برگهای زندگی ، نیست برگی که از تو ننوشته باشم ، 
   نیست روزی که از تو نگفته باشم
 امروز آمد و از تو گفتم ،نبودی و اشک از چشمانم ریخت و در همان گوشه نشستم ،
  دلم خالی نشد و گرفته دلم ، کجایی که دلم به سراغت بیاید گلم؟
نیستی و حتی سراغی از دلم نمیگیری ، یک روز نباشم که تو مثل من نمیمیری....
 نمیبینی چشمهایم را ، نمیمانی تا دلم را ، به نقطه خوشبختی برسانی ،
مرا به جایی آرام بکشانی تا خیالم راحت باشد از اینکه همیشه تو را خواهم داشت
نمیخواهی دلم را ، نمیدانی راز درونم را ، نمیگذاری تا مثل گذشته دلم تنها به تو خوش باشد ،


تاريخ : شنبه 10 خرداد 1393برچسب:حکایت من, | 10:58 | نویسنده : alireza

 

 

 

حکایت من حکایت کسی است که عاشق دریا بود اما قایق نداشت...

دلباخته ی سفربود اما همسفر نداشت...

حکایت کسی است که زجر کشیدولی زجه نزد....

زخم داشت ولی ناله نکرد.....

خنددید اما غمش را کسی نفهمید...



تاريخ : شنبه 10 خرداد 1393برچسب:عشق اولی, | 10:55 | نویسنده : alireza

 

 

میگن هیچ عشقی تو دنیا ، مثله عشقه اولین نیست
میگذره یه عمری اما ، از خیالت رفتنی نیست
داغه عشقه هیچکی مثله ، اونکه پس میزنتت نیست

چقده تنهاشی وقتی 
،

 هیچکسی هم قدمت نیست

میگن هیچ عشقی تو دنیا ، مثله عشق اولین نیست
میگذره یه عمری اما ، از خیالت رفتنی نیست
داغه عشقه هیچکی مثله ، اونکه پس میزنتت نیست
چقده تنهاشی وقتی ، هیچکسی هم قدمت نیست

چقده سخته بدونی ،اونکه میخوایش نمیمونه
که دلش یه جایه دیگست و همه وجودش ماله اونه
چقده برای اونکه ، جون میدی غریبه باشی

بگی میخوام با تو باشم ، بگه میخوام که



تاريخ : شنبه 10 خرداد 1393برچسب:بن بست زندگی, | 10:42 | نویسنده : alireza

 


می دونی بن بست / زندگی کجاست؟؟؟

جایی که ...

نه حق خواستن داری

نه توانایی فراموش کردن ...



تاريخ : شنبه 10 خرداد 1393برچسب:سرنوشت, | 10:31 | نویسنده : alireza

 

 

بگـــذار ســـرنوشـــت راهــــش را بـــــرود...!

 

مــــن،

 

همین جا،

 

کنـــار قـــول هایـــت،

 

درســت روبروی دوســت داشــتنــت و در عمـــق نبـــودنــت،

 

محــکــم ایســـتاده ام!!



تاريخ : شنبه 10 خرداد 1393برچسب:نمی دانم!!!, | 10:27 | نویسنده : alireza

 

نمی دانم!!!